8 ماهگی
عشق مامان! دوباره بعد از مدتها تونستم نصف شبی که تو و باباجون خوابیدین واست بنویسم..
تو ٣روز دیگه ٨ماهه میشی! کلی بزرگ و فهمیده شدی ولی مثل همیشه آروم و بی سروصدایی..!
الهی مامان قربونت بره که صدای گریه تو رو خیلی کم میشنویم و همیشه صدای دد کردنت و یا جیغ کشیدن های از سر خوشحالی و بازیگوشیت تو خونه هست
با همه زود خو میگیری و غریبگی نمی کنی، عاشق جمع هستی و تو مهمونی با همه می خندی
این روزا اینقدر غلت میزنی که اگه وسط تخت ٢نفره هم بذارمت باید کلی بالشت اطرافت بذارم که نیفتی.
بعد از ٦ ماهگیت که غذای کمکیت شروع شده داری کمکم وزن میگیری..ولی هنوز خیلی ظریف و کوچولویی!!
ماشالا بر خلاف شیر خوردنت ، غذا خوردنت خوبه و الان هر روز فرنی و سوپ و نصف زرده تخم مرغ میخوری.
٦ماهگی من و باباجون واست جشن گرفتیم و چون اینجا تنها بودیم خودمون یه روز تعطیلی کیک پختیم و شمع گذاشتیم..ولی عشقم فقط ٤تا شمع تو خونه داشتیم که تو عکسات دیده میشه.شرمنده مامانی!
عکسات رو بعد میذارم عزیزم..
راستی دیروز رفتیم واست پاسپورت تقاضا دادیم جیگرکم! جالب اینکه حضور خودت هم الزامی بود کوچولوی قشنگم!!
خلاصه مامانی، این روزها خیلی بازیگوش شدی و اگه فقط باهات بازی کنیم نه غذا میخوری و نه میخوابی!! مادر جون و خاله زینت 2 روز فقط به خاطر تو که 2هفته ندیدنت اومدن اینجا، تو هم اینقدر با اونها بازی کردی که دیگه به من هم که از کار می اومدم کم محل میدادی..!
الهی من فدات بشم که مامان و بابات رو کم میبینی! و بعضی روزها با زهراخانوم( پرستارت) بیشتر از من هستی!
وقتی ما میایم ذوق میکنی وبال بال میزنی.
وقتی خونه هستم تمام مدت باید باهات بازی کنم و کارهای متنوع انجام بدم، خلاصه نمیذاری به هیچ کار دیگه برسم .
مثل همیشه بین ساعت 8 تا 10 شب میخوابی و دیگه تا صبح بیدار نمیشی! حتی وقتی مهمونی هستیم و سروصدا زیاده تو وقتی بخوابی بیدار نمیشی!!
ولی صبح ساعت 7:30-8 بیداری.و روزهای تعطیل که ما میخواهیم بخوابیم ما رو مجبور میکنی باهات بازی کنیم.
عاشقتم مامانی!!!!